پانزده ساله بودم که با مجاهدین خلق آشنا شدم. با یونیفورم میلیشیا توی تظاهراتهای گاهی روزانه شرکت میکردم، همراه سایر خواهران و برادران مجاهدم هفته نامه مجاهد را میفروختیم، اعلامیه پخش میکردیم، کتک میخوردیم، دستگیر میشدیم، زندان میرفتیم و شکنجه میشدیم ولی باز هم این راه پر از خطر را میرفتیم. هر فصل کتک و یا دیدن و یا شنیدن خبر شهید شدن هم رزمانمان عزممان را راسختر و ایمانمان را به حقانیت راه مجاهدین بیشتر و بیشتر می کرد.
آن موقع میدانستم که مجاهدین تنها و تنها کسانی هستند که برای آزادی این خلق در زنجیر میجنگند و هیچ گاه از پا نخواهند نشست. بعد از گذشت بیست و چهارسال نه تنها عکس آن چیزی که من فکر میکردم ثابت نشده بلکه هنوز شاهد ضرب و شتم دانشجویان وطنمان هستیم، هنوز هم این به ظاهر لباس شخصی ها و چماق دارانِ این رژیم ضد بشری هر صدای آزادی خواهانه ای را در گلو خفه میکنند.
باید به این نکته توجه کرد که این روزها یک تفاوت اساسی با آن روزهای سیاه دارد و آن این است که آن روزها کسی صدای ما را نمیشنید و دنیای غرب هم خود را به کری زده بود ولی حالا با بودن انترنت این صداها در گلو نمیماند ودر ظرف چند ساعت و اگر نه چند ثانیه، جهانیان با خبر میشوند.
ملت ایران دیگر اجازه یک نسل کُشی دیگر را به این آخوندهای جنایتکار نمیدهند و جالب اینجاست که نسل جدید این ملت غیور، بخوبی فرزندان مجاهدشان را میشناسند و از هیچ پشتیبانی به این شیر زنان و شیر مردان مجاهدشان دریغ نخواهند کرد.
بیچاره شب پرستانی که کور و کرو لالند و این آسمان غرق ستاره ایران زمین را نمیبینند.
س ستاره
واشنگتن دی سی
<< Home